عکس شیرینی بامغزشکلات
اشرف
۱۸
۵۸۷

شیرینی بامغزشکلات

۱۹ آبان ۹۹
✍️داستان دخترفقیروکشاورز🌺کشاورزی از یک پیرمرد در روستا پول قرض گرفته بود و موفق نشده بود که در زمان مقرر بدهی خود را ادا کند. پیرمرد طلبکار نزد کشاورز رفت و به صورت اتفاقی دختر بسیار زیبای او را دید. فکری عجیب به سرش زد و تصمیم گرفت نقشه‌اش را عملی کند. پیرمرد به کشاورز گفت: در صورتی که دختر تو گلناربا من ازدواج کند من تمامی بدهی تو را می‌بخشم. برای نشان دادن حسن نیت خود یک کیسه سیاه بر می‌دارم و یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در آن می‌اندازم؛ در صورتی که دختر تو سنگریزه سیاه را از کیسه خارج کند، با من ازدواج می‌کند و من از بدهی تو چشم پوشی می‌کنم و آن را می‌بخشم. حال اگر دخترت سنگریزه سفید را از کیسه خارج نماید، نیازی به ازدواج با من نیست و من باز هم بدهی تو را می‌بخشم. همچنین در صورتی که دختر تو راضی به انجام این کار نشود مجبوری به زندان بروی!🌴
گلنار از پشت پنجره تمامی صحبت‌های پیرمرد و پدرش را شنید و نقشه‌ای کشید تا بتواند از این مخمصه خود و پدرش را نجات دهد و با پیرمرد طمع کار ازدواج نکند.💐
پیرمرد دو سنگریزه از زمین مزرعه برداشت و داخل کیسه‌ای سیاه انداخت. گلنار چشمان بسیار تیز بینی داشت و متوجه شد که پیرمرد حیله‌گر دو سنگریزه سیاه داخل کیسه انداخته است تا گلنار با برداشتن هر یک از آن‌ها مجبور به ازدواج با پیرمرد فریبکار شود! اما سکوت کرد و منتظر ماند تا پدرش او را صدا کند.😘
پیرمرد کیسه را جلوی گلنار گرفت و از او درخواست کرد یکی از سنگ‌ها را از کیسه بیرون بیاورد و آن را نشان دهد. گلنار دست خود را داخل کیسه کرد و یکی از سنگریزه‌ها را خارج نمود. سریع سنگریزه را به زمین انداخت و وانمود کرد که سنگریزه از دستش لغزیده و به زمین افتاده است. سپس با ناراحتی گفت: آه من چقدر بی دست و پا هستم، یک سنگریزه را هم نتوانستم در دستم نگه دارم. حال می‌توانید سنگریزه‌ای که داخل کیسه مانده است را نگاه کنید، اگر سیاه باشد، مشخص می‌شود که سنگریزه‌ای که من برداشتم سفید بوده است.
پیرمرد سنگریزه‌ای که داخل کیسه بود را برداشت و با دیدن سنگریزه سیاه معلوم شد که سنگریزه‌ای که از دست گلنار افتاده، سفید بوده . بدین ترتیب پیرمرد طمعکار ناچار شد تا بدهی مرد کشاورز را طبق قولش ببخشد و گلنار نیز با او ازدواج نکند.
...